نوشته شده توسط : جوانان پایگاه بسیج وکانون فرهنگی

 نام پدر : سید حسن

تاریخ تولد : 1346

محل تولد : روستای عزیزک

شغل : دانش آموز دوره راهنمایی

محل شهادت : مهران

تاریخ شهادت : 27/7/1365

نام عملیات : آتش دشمن

 

 

 

 

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و بخصوص سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و سلام بر تمامی شهدای بخون خفته شهادت را با چشمان باز و قلبی بیدار و با شناخت کامل برگزیدم زیرا که شهادت برترین معراج عاشقان است و این مردانگی و شجاعت را از امام حسین (ع) آموختم چون  فرمود اگر دین جدم با کشته شدن من زنده خواهد ماند پس از شمشیرها مرا قطعه قطعه کنید آری این است قانون مکتب اسلامی خدا را شکر می کنم که به من توفیق داد تا بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد توانائیم انجام دهم . امروز که از بهترین روزهای عمر من است و عازم جنگ می شوم احساس می کنم روز عاشورا است و مولایم حسین را باید یاری کرد . و نگ است از خانواده ای که از تبار رسول الله و سید و سادات و پرورش یافته و نظاره گر پرپر شدن شهدا باشیم ولی تلاش نکنم خدایا تو شاهد باش خودم از جهت رزمی معاف از خدمت هستم ولی باز هم با تمام وجود خود را به پادگان آموزشی سپاه رساندم تا عازم جبهه ها شوم . مادرم! بر تو آفرین باد ای شیر زن فخر بر تو باد . مادرم هیچ چیز در زندگی نیست که گلوی تشنه مرا سیراب سازد جز شهادت در راه خدا منتظرم نباشید چون نرفتم که زنده برگردم پدرم می دانم شهادتم برایت خیلی سخت است چون به همه فرزندان علاقه داشتید نگران مباش و بر خود ببال که امانت خدا را خوب پس دادی می دانم که برایم زیاد زحمت کشیدی ولی چه کنم که اسلام در خطر است . پدر و مادرم شما را دوست دارم اما شما چشم من  هستید و امام امت قلب من است بدون چشم می توان زندگی کرد اما بدون قلب هرگز خواهرانم شما همچون زینب رسالتتان را خوب انجام دهید و حجاب اسلامی را رعایت کنید از برادران عزیزم می خواهم که سلاح افتاده مرا بدست بگیرند و تا آخرین قطره خون از امام و اسلام عزیز حراست بکنند . ای جوانان شما را دعوت می کنم به تقوا ، که بی تقوایی موجب زشتی و اخلاقهای پست و ذیل کننده است .

وای جوان دنیا با زیبائیهای خود انسان را فریب می دهد و چشم او را کور می کند و قلب او را تاریک و عقل او را می خورد پس قدری فکر کنید و از امام امت فاصله نگیرید و از امت حزب الله می خواهم که دست از امام و اسلام نکشید و از بسیج محل حمایت کنید که اینان همان ادامه دهنگان راه شهدا هستند اگر جسدم را آوردند در قبرستان بالامحله دفن نمائید و مقدار پولی که دارم هدیه به جبهه های جنگ نمائید . در خاتمه پدر و مادر و برادران و خواهران و همسایه ها و همه دوستان و آشنایان را به خدا می سپارم و از شما می خواهم که مرا حلال کنید .

شهادت مادر شد آرزویم            شد با خالق این گفتگویم

مرا مال این باشد نهایت            ندارم آرزویی جز شهادت

 



:: موضوعات مرتبط: شهید احمد زین العابدینی عزیزی , ,
:: بازدید از این مطلب : 485
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد